راحله گندمکار؛ مهرانه معارفوند
چکیده
مقالۀ حاضر به بررسی چگونگی تعبیر معنایی تکواژهای همنام در زبان فارسی در قالب رویکردی ادراکی پرداخته است. در طول تاریخِ مطالعۀ معنیِ واژهها همواره دو دیدگاه غالب تکواژبنیاد و واژهبنیاد مطرح بودهاند. این پژوهش، ابتدا به طرح برخی معایب هر یک از این دو دیدگاه پرداخته است و سپس، به کمک 30 تکواژ همنام برگرفته از فرهنگ فشردة ...
بیشتر
مقالۀ حاضر به بررسی چگونگی تعبیر معنایی تکواژهای همنام در زبان فارسی در قالب رویکردی ادراکی پرداخته است. در طول تاریخِ مطالعۀ معنیِ واژهها همواره دو دیدگاه غالب تکواژبنیاد و واژهبنیاد مطرح بودهاند. این پژوهش، ابتدا به طرح برخی معایب هر یک از این دو دیدگاه پرداخته است و سپس، به کمک 30 تکواژ همنام برگرفته از فرهنگ فشردة سخن و از طریق مصاحبه با 50 آزمودنی با تحصیلات کارشناسی ارشد غیرزبانشناسی، در چارچوب رویکرد ادراکی معرفیشده از سوی صفوی، به این نتیجه رسیده است که سخنگویان، معنی تکواژها را از طریق تعبیر معنی کل واژه در مییابند. به این ترتیب، برخلاف آنچه در سنت مطالعة معنی، تحتعنوان «ترکیبپذیری» معنایی معرفی شده است (تعبیر معنی از جزء به کل)، بر مبنای رویکرد ادراکی، ما بر اساس «تجزیهپذیری» به تعبیر معنایی تکواژها دست مییابیم (از کل به جزء) و در این میان، مجموعهای از اطلاعات در قالب بافتهای ادراکی A (بافت زبانی)، B (موقعیت حاکم بر تولید بافت A) و بهویژه بافت C (مجموعه اطلاعات پیشین فرد) در تعبیر معنایی دخالت دارند. درواقع، تعبیر معنایی تکواژهای زبان فارسی وابسته به تعبیر معنی کل واژه از طریق اطلاعات بافتی مربوط به واژۀ مذکور است و به روش قیاسی (از کل به جزء) صورت میگیرد.
راحله گندمکار
چکیده
نظریة استعارة مفهومی که نخستین بار در سال 1980 میلادی از سوی لیکاف و جانسون مطرح شد، یکی از مبانی نظری اولیه در معنیشناسی شناختی به حساب میآید. بر اساس این نظریه، استعاره صرفاً ابزاری بلاغی محسوب نمیشود، بلکه اندیشیدن انسان ماهیتاً استعاری است. در چنین نگرشی، ساخت مفهومی از طریق نگاشتهای میان حوزههای مبدأ و مقصد، و انطباق ...
بیشتر
نظریة استعارة مفهومی که نخستین بار در سال 1980 میلادی از سوی لیکاف و جانسون مطرح شد، یکی از مبانی نظری اولیه در معنیشناسی شناختی به حساب میآید. بر اساس این نظریه، استعاره صرفاً ابزاری بلاغی محسوب نمیشود، بلکه اندیشیدن انسان ماهیتاً استعاری است. در چنین نگرشی، ساخت مفهومی از طریق نگاشتهای میان حوزههای مبدأ و مقصد، و انطباق میان این حوزهها شکل میگیرد. تجربة انسان و تعامل با جهان پیراموناش مبنای اصلی شکلگیری استعارههای مفهومی است. در این نظریه، یکی از مهمترین ویژگیهای استعارههای مفهومی یکسویگی آنهاست و این رابطه نمیتواند شکل معکوس و دوسویه داشته باشد. نویسندة مقالة حاضر به کمک نمونههای متعددی از فارسی گفتاری میکوشد تا این ویژگی را ارزیابی کند. چنین به نظر میرسد که اولاً معیار و محدودیت خاصی برای شکلگیری و تعداد استعارههای مفهومی وجود ندارد و ثانیاً برخلاف اصول نظریة موردنظر، در زبان فارسی این استعارهها دوسویهاند.